تدبر در سوره مباركه ي شعراء (2)
1-3-1- كلام اول. آيات 105 تا 122
كَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِينَ (105) إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ (106) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (107) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (108) وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ (109) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (110) قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ (111) قَالَ وَمَا عِلْمِي بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (112) إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّي لَوْ تَشْعُرُونَ (113) وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِينَ (114) إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ (115) قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا نُوحُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِينَ (116) قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِي كَذَّبُونِ (117) فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (118) فَأَنجَيْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ (119) ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِينَ (120) إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ (121) وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (122)پيوستگي آيات كلام 1:
آيات اين كلام داراي سه مطلب است: مطلب نخست، آيات 105 تا 116 كه چگونگي تكذيب قوم نوح ( عليه السلام ) را در دو فراز اجمال و تفصيل مطرح مي كند؛ مطلب دوم، آيات 117 تا 120 كه بيان دعاي حضرت نوح ( عليه السلام ) براي رهايي از قوم خود و استجابت آن است؛ مطلب سوم، آيات 121 و 122 كه ترجيع بند اين كلام است. در اين كلام نيز مانند كلامهاي گذشته ارتباط آيات دروني مطالب و همچنين ارتباط سياقي مطالب، نيازي به توضيح ندارد.غرض كلام 1:
معاني منسجم مطالب اين كلام بدين شرح است:معني منسجم مطلب اول: آيات اين مطلب در دو فراز اجمال ( آيه 105 ) و تفصيل ( آيات 106 تا 116 ) به بيان تكذيب قوم نوح ( عليه السلام ) نسبت به دعوت او به تقوا و اطاعت پرداخته است. تكذيبي كه فقط در مرحله تكذيب باقي نمانده و به مرحله تهديد نيز انجاميده است. با توجه به قسمت تفصيلي اين مطلب مشخص مي شود كه نوح ( عليه السلام )، خويشتن را به عنوان رسولي امين از جانب خدا معرفي كرده و قوم خويش را به تقواي الهي و اطاعت از خود فراخوانده و به آنان فرموده است: من به خاطر رسالت هدايت گرانه خود از شما اجري نمي خواهم و مزد من تنها برعهده خداست، پس تقواي الهي پيشه كنيد و از من اطاعت كنيد؛ اين بخش از قسمت تفصيلي اين مطلب ( آيات 106 تا 110 )، سخن مشترك همه انبياي الهي ( عليهم السلام ) با اقوام خويش است و اين محتوا در هر پنج كلام اين فصل تكرار مي شود. بخش بعدي از قسمت تفصيلي اين مطلب ( آيات 111 تا 1116 )، گفتگوي ويژه حضرت نوح ( عليه السلام ) با قوم خويش است. از اين آيات دانسته مي شود كه مشكل اصلي قوم نوح ( عليه السلام )، نگرش طبقاتي بوده است و آنان به بهانه پست شمردن تابعان نوح ( عليه السلام ) از او پيروي نكرده اند ( : َنُؤْمِنُ لَكَ وَاتَّبَعَكَ الْأَرْذَلُونَ )؛ و نوح ( عليه السلام ) با بيانات منقول در آيات 112 تا 115 پاسخ آنان را داده است، اما آنان تكذيب خود را با تهديد به نهايت رسانده اند ( آيه 116 ). بنابراين آيات مذكور، از تكذيب و تهديد نوح ( عليه السلام ) از طرف قومش به تبع نگرش طبقاتي و جواب نوح ( عليه السلام ) در اين زمينه خبر مي دهد.
حال براي تشخيص معني منسجم اين مطلب بايد توجه داشت كه فراز اجمالي ( آيه 105 )، حاكي از برجستگي بيان چگونگي تكذيب قوم نوح ( عليه السلام ) است كه اين محتوا در آيات 111 و 116 مطرح شده است. پس اين مطلب بيان گر اين واقعيت است كه قوم نوح ( عليه السلام ) به علت نگرش طبقاتي، دعوت آن حضرت به تقوا و اطاعت را نپذيرفتند و ايشان را تكذيب و تهديد كردند. گفتني است پاسخ حضرت نوح ( عليه السلام ) به ريشه تكذيب قومش، يعني نگرش طبقاتي، در آيات 112 تا 115 مطرح شده اما به دليلي كه گذشت، در رأس جهت گيري اين مطلب نيست. در نتيجه عنوان متناسب با اين مطلب عبارت است از: « رد دعوت نوح ( عليه السلام ) به تقوا و اطاعت؛ و تكذيب و تهديد ايشان از طرف قومش، به علت نگرش طبقاتي »
معني منسجم مطلب دوم: به دنبال بيان تكذيب و تهديد نوح ( عليه السلام ) از طرف قومش در مطلب قبل، آيات اين مطلب از دعاي نوح ( عليه السلام ) براي نجات خود و همراهانش از اين قوم مكذب خبر مي دهد و در ادامه از استجابت اين دعا، با هلاكت قوم مكذب و نجات نوح ( عليه السلام ) و همراهانش خبر مي دهد. بنابراين عنوان متناسب با اين مطلب را مي توان به اين صورت ارائه داد: « عذاب قوم مكذب و نجات نوح ( عليه السلام ) و مؤمنان به او، در پي دعاي آن حضرت ».
معني منسجم مطلب سوم: « بيان شكست ناپذيري خداي متعالي در برابر عدم ايمان اكثريت مردم به رغم مشاهده آيات الهي و رحمت او نسبت به مؤمنان »
اكنون كه معاني منسجم همه مطالب اين كلام روشن شد، با بررسي ارتباط بين مطالب مي توان به غرض اصلي كلام دست يافت، بعد از آن كه در مطلب اول اين كلام از تكذيب و تهديد نوح ( عليه السلام ) به خاطر نگرش طبقاتي قومش خبر داده شد، مطلب دوم به بيان عاقبت اين تكذيب پرداخت و مطلب سوم نيز اين جريان را دربردارنده آيه اي از آيات الهي دانست و از بي ايماني اكثريت به رغم مشاهده اين آيه خبر داد، بنابراين عنوان متناسب با اين كلام را به اين صورت مي توان ارائه داد:
« بيان تكذيب هلاكت آور قوم نوح ( عليه السلام ) به خاطر نگرش طبقاتي، كه دربردارنده ي آيه اي براي مكذبان عصر قرآن است »
2-3-1- كلام دوم. آيات 123 تا 140
گسست كلام 2 از كلام 1:
تغيير رويكرد محتوايي به سبب شروع داستاني جديد در مورد قوم عاد، عامل جدايي اين كلام از كلام قبل است.كَذَّبَتْ عَادٌ الْمُرْسَلِينَ (123) إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ هُودٌ أَلَا تَتَّقُونَ (124) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (125) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (126) وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ (127) أَتَبْنُونَ بِكُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ (128) وَتَتَّخِذُونَ مَصَانِعَ لَعَلَّكُمْ تَخْلُدُونَ (129) وَإِذَا بَطَشْتُم بَطَشْتُمْ جَبَّارِينَ (130) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (131) وَاتَّقُوا الَّذِي أَمَدَّكُم بِمَا تَعْلَمُونَ (132) أَمَدَّكُم بِأَنْعَامٍ وَبَنِينَ (133) وَجَنَّاتٍ وَعُيُونٍ (134) إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (135) قَالُوا سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ (136) إِنْ هَذَا إِلَّا خُلُقُ الْأَوَّلِينَ (137) وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ (138) فَكَذَّبُوهُ فَأَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ (139) وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (140)
پيوستگي آيات كلام 2:
آيات اين كلام داراي دو مطلب است: مطلب نخست، آيات 123 تا 138 كه جريان تكذيب حضرت هود ( عليه السلام ) از جانب قوم عاد است؛ و مطلب دوم، آيات 139 و 140 كه بيان عاقبت تكذيب ايشان و در ادامه ترجيع بند اين كلام است. ارتباط آيات درون هر مطلب و اتصال سياقي مطالب نيازمند تبيين نيست.غرض كلام 2:
معاني منسجم مطالب اين كلام بدين شرح است:معني منسجم مطلب اول: همانطور كه پيش از اين بيان شد، هر يك از كلام هاي اين فصل، داستان تكذيب يكي از اقوام گذشته نسبت به رسول خويش است. ورود و خروج همه اين كلام ها يكسان است. از جمله اينكه در همه كلام ها، ابتدا سخن مشترك رسولان الهي از زبان يك پيامبر نقل شده و سپس گفتگوي ويژه آن پيامبر الهي با قومش مطرح شده است. در اين كلام نيز ابتدا سخن مشترك پيامبران، يعني دعوت به تقواي الهي و اطاعت از پيامبر، از زبان مبارك هود ( عليه السلام ) بيان شده و پس از آن سخن اختصاصي حضرت هود ( عليه السلام ) با قومش ذكر شده است. آن حضرت، قوم خود را بر ساختن بناهايي براي بيهوده كاري و برگرفتن كاخهايي استوار به خيال جاودانگي و حمله ور شدن زورگويانه و جبارانه به هنگام خشم، سرزنش مي كند و پس از آن با توجه دادن به نعمتهاي فراوان خدادادي، آنان را به تقواي الهي فرامي خواند و از عواقب دردبار نپذيرفتن دعوت الهي خويش بيم مي دهد. از اين آيات دانسته مي شود كه قدرت و ثروت زياد قوم عاد، چشم آنها را به سوي حقايق بسته بود و آنان را به بيهوده كاري و توهم جاودانگي و ظلم و ستم گرفتار كرده بود و اين مانع از پذيرش رسالت هود ( عليه السلام ) و تقواي الهي مي شد. حضرت هود ( عليه السلام ) در صدد بود تا ايشان را متنبه كند، اما آنها با نااميد كردن او از هرگونه تأثيرپذيري و او را به دروغ متهم كردند و منكر عذاب و عقاب شدند. با توجه به آنچه گفته شد، عنوان متناسب با اين مطلب را به اين صورت مي توان ارائه داد: « در دعوت هود ( عليه السلام ) به تقوا و اطاعت؛ وتكذيب ايشان از طرف قومش، به علت روحيه بيهوده كاري، توهم جاودانگي و خشم جبارانه كه اين سه، ناشي از برخورد نادرست آنان در برابر فراواني ثروت و قدرت خدادادي بوده است ».
معني منسجم مطلب دوم: آيات اين مطلب، از عذاب قوم هود ( عليه السلام ) به دليل تكذيب، سخن رانده و در ادامه آن، در قالب ترجيع بند مسبوق، از وجود آيه در اين داستان خبر داده است. بنابراين عنوان متناسب با اين مطلب، عبارت است از: « ذكر هلاكت قوم هود ( عليه السلام ) و بيان شكست ناپذيري خداي متعالي در برابر عدم ايمان اكثريت مردم به رغم مشاهده آيات الهي و رحمت او نسبت به مؤمنان »
بعد از آنكه در مطلب اول اين كلام از تكذيب هود ( عليه السلام ) به خاطر روحيه بيهوده كاري، توهم جاودانگي و خشم جبارانه قومش خبر داده شد، مطلب دوم به بيان عاقبت اين تكذيب پرداخت و اين جريان را دربردارنده آيه اي از آيات الهي دانست و از بي ايماني اكثريت به رغم مشاهده اين آيه خبر داد، بنابراين عنوان متناسب با اين كلام را به اين صورت مي توان ارائه داد:
« بيان تكذيب هلاكت آور قوم هود ( عليه السلام ) به خاطر روحيه بيهوده كاري، توهم جاودانگي و خشم جبارانه ( ناشي از برخورد نادرست با فراواني ثروت و قدرت خدادادي ) كه دربردارنده آيه اي براي مكذبان عصر قرآن است »
3-3-1- كلام سوم. آيات 141 تا 159
گسست كلام 3 از كلام 2:
تغيير رويكرد محتوايي به سبب شروع داستاني جديد در مورد قوم ثمود، عامل جدايي اين كلام از كلام قبل است.كَذَّبَتْ ثَمُودُ الْمُرْسَلِينَ (141) إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ صَالِحٌ أَلَا تَتَّقُونَ (142) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (143) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (144) وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ (145) أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَاهُنَا آمِنِينَ (146) فِي جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ (147) وَزُرُوعٍ وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ (148) وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَارِهِينَ (149) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (150) وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ (151) الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ (152) قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ (153) مَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا فَأْتِ بِآيَةٍ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (154) قَالَ هَذِهِ نَاقَةٌ لَّهَا شِرْبٌ وَلَكُمْ شِرْبُ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ (155) وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابُ يَوْمٍ عَظِيمٍ (156) فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ (157) فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ (158) وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (159)
پيوستگي آيات كلام 3:
آيات اين كلام به دو مطلب تقسيم مي شود: مطلب نخست، آيات 141 تا 157، كه جريان تكذيب حضرت صالح ( عليه السلام ) از جانب قوم ثمود است؛ و مطلب دوم، آيات 158 و 159 كه بيانگر عاقبت اين تكذيب و در ادامه ترجيع بند اين كلام است. ارتباط آيات و مطالب اين كلام نيازمند تبيين نيست.غرض كلام 3:
معاني منسجم مطالب اين كلام بدين بيان است:معني منسجم مطلب اول: در اين مطلب، ابتدا با سخن مشترك رسولان الهي در دعوت به تقوا و اطاعت مواجهيم كه اين بار از زبان مبارك حضرت صالح ( عليه السلام ) و خطاب به قوم ثمود مطرح شده است. در ادامه، بيان گفتگوي اختصاصي حضرت صالح ( عليه السلام ) با قوم خويش است. در اين گفتگو، حضرت صالح ( عليه السلام ) به قوم خويش هشدار مي دهد كه بدانند براي هميشه، با امنيت در كنار باغها و چشمه سارها و كشتزارها و نخلستان هاي آباد و در خانه هاي زيبا و محكم تراشيده شده از دل كوه نخواهند ماند. سپس ايشان را به تقواي الهي، اطاعت از خويش و عدم تبعيت از افراط گران مفسد دعوت مي كند. اما ايشان با متهم ساختنش، از او تقاضاي نشانه مي كنند. به دنبال اين درخواست، با اذن خدا و فرمان او، ناقه اي او از دل كوه ظاهر مي شود و وسيله ابتلاي قوم ثمود قرار مي گيرد. بدين صورت كه بايد زمان آب نوشيدن اين ناقه را رعايت كنند و از سوء قصد نسبت به او بپرهيزند، اما ايشان به اين توصيه عمل نكرده و ناقه صالح را پي كردند. از اين آيات دانسته مي شود كه دلبستگي به دنيا و پيروي از افراط گران مفسد، عامل تكذيب قوم ثمود بوده است. عنوان متناسب با اين مطلب، عبارت است از: « رد دعوت صالح ( عليه السلام ) به تقوا و اطاعت؛ و تكذيب ايشان از طرف قومش ( با پي كردن ناقه خدا )، به علت دلبستگي به دنيا و پيروي از مسرفان مفسد »
معني منسجم مطلب دوم: آيات اين مطلب از عذاب قوم ثمود به خاطر تكذيب صالح ( عليه السلام ) و پي كردن ناقه سخن به ميان آورده و به دنبال آن ترجيع بند كلام مطرح شده است، بنابراين عنوان متناسب با اين مطلب عبارت است از: « ذكر هلاكت قوم صالح ( عليه السلام ) و بيان شكست ناپذيري خداي متعالي در برابر عدم ايمان اكثريت مردم به رغم مشاهده آيات الهي و رحمت او نسبت به مؤمنان »
بعد از آن كه در مطلب اول اين كلام از تكذيب صالح ( عليه السلام ) به خاطر دلبستگي قومش به دنيا و پيرويشان از مسرفان مفسد خبر داده شد، مطلب دوم به بيان عاقبت اين تكذيب پرداخت و اين جريان را دربردارنده آيه اي از آيات الهي دانست و از بي ايماني اكثريت به رغم مشاهده اين آيه خبر داد، بنابراين عنوان متناسب با اين كلام را به اين صورت مي توان ارائه داد:
« بيان تكذيب هلاكت آور قوم صالح ( عليه السلام ) به خاطر دلبستگي قومش به دنيا و پيرويشان از مسرفان مفسد كه دربردارنده آيه اي براي مكذبان عصر قرآن است »
4-3-1- كلام چهارم. آيات 160 تا 175
گسست كلام 4 از كلام 3:
تغيير رويكرد محتوايي به سبب شروع داستاني جديد در مورد لوط ( عليه السلام )، عامل جدايي اين كلام از كلام قبل است.كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ (160) إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَلَا تَتَّقُونَ (161) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (162) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (163) وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ (164) أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِينَ (165) وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُم بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ (166) قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ (167) قَالَ إِنِّي لِعَمَلِكُم مِّنَ الْقَالِينَ (168) رَبِّ نَجِّنِي وَأَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ (169) فَنَجَّيْنَاهُ وَأَهْلَهُ أَجْمَعِينَ (170) إِلَّا عَجُوزًا فِي الْغَابِرِينَ (171) ثُمَّ دَمَّرْنَا الْآخَرِينَ (172) وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِم مَّطَرًا فَسَاءَ مَطَرُ الْمُنذَرِينَ (173) إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ (174) وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (175)
پيوستگي آيات كلام 4:
آيات اين كلام به سه مطلب تقسيم مي شود: مطلب نخست، آيات 161 تا 168 كه به بيان جريان تكذيب قوم لوط ( عليه السلام ) و اصرار ايشان بر فحشاء مي پردازد؛ مطلب دوم، آيات 169 تا 173 كه عاقبت اين تكذيب را بيان مي كند؛ و مطلب سوم، آيات 174 و 175 كه ترجيع بند اين كلام است. ارتباط آيات و مطالب اين كلام روشن است و نيازي به توضيح ندارد.غرض كلام 4:
معاني منسجم مطالب اين كلام از اين قرار است:معني منسجم مطلب اول: در اين مطلب نيز، ابتدا سخن مشترك رسولان الهي در دعوت به تقوا و اطاعت است كه اين بار از زبان مبارك حضرت لوط ( عليه السلام ) مطرح شده است. در ادامه، بيان گفتگوي اختصاصي آن حضرت با قوم خويش است. در اين گفتگو، حضرت لوط ( عليه السلام ) قوم خويش را بر رذيله شنيع هم جنس بازي ملامت مي كند و آنان را قومي تجاوزپيشه مي خواند. اما ايشان، وي را به اخراج تهديد مي كنند. آن حضرت بار ديگر بر بيزاري خويش از عمل آنان تأكيد مي كند. عنوان متناسب با اين مطلب، عبارت است از: « رد دعوت لوط ( عليه السلام ) به تقوا و اطاعت؛ و تكذيب ايشان از طرف قومش، به علت گرفتاري به رذيله شنيع هم جنس بازي »
معني منجسم مطلب دوم: آيات اين مطلب از دعاي لوط ( عليه السلام ) براي رهايي خود و اهلش از شر آن قوم و عملشان؛ و استجابت اين دعا با نازل شدن عذاب الهي بر قوم او و نجات يافتن او و اهلش خبر مي دهد، بنابراين عنوان متناسب با اين مطلب عبارت است از: « عذاب قوم لوط ( عليه السلام ) به علت تكذيب و نجات آن حضرت و مؤمنان به او »
معني منسجم مطلب سوم: « بيان شكست ناپذيري خداي متعالي در برابر عدم ايمان اكثريت مردم به رغم مشاهده آيات الهي و رحمت او نسبت به مؤمنان »
بعد از آن كه در مطلب اول اين كلام از تكذيب لوط ( عليه السلام ) به خاطر گرفتاري به رذيله شنيع هم جنس بازي خبر داده شد، مطلب دوم به بيان عاقبت اين تكذيب پرداخت و مطلب سوم اين جريان را دربردارنده آيه اي از آيات الهي دانست و از بي ايماني اكثريت به رغم مشاهده اين آيه خبر داد، بنابراين عنوان متناسب با اين كلام را به اين صورت مي توان ارائه داد:
« بيان تكذيب هلاكت آور قوم لوط ( عليه السلام ) به خاطر گرفتاري به رذيله شنيع هم جنس بازي؛ كه دربردارنده آيه اي براي مكذبان عصر قرآن است »
5-3-1- كلام پنجم. آيات 176 تا 191
گسست كلام 5 از كلام 4:
تغيير رويكرد محتوايي به سبب شروع داستاني جديد در مورد اصحاب ايكه، عامل جدايي اين كلام از کلام کقبل است.كَذَّبَ أَصْحَابُ الْأَيْكَةِ الْمُرْسَلِينَ (176) إِذْ قَالَ لَهُمْ شُعَيْبٌ أَلَا تَتَّقُونَ (177) إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ (178) فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ (179) وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ (180) أَوْفُوا الْكَيْلَ وَلَا تَكُونُوا مِنَ الْمُخْسِرِينَ (181) وَزِنُوا بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ (182) وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (183) وَاتَّقُوا الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالْجِبِلَّةَ الْأَوَّلِينَ (184) قَالُوا إِنَّمَا أَنتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ (185) وَمَا أَنتَ إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُنَا وَإِن نَّظُنُّكَ لَمِنَ الْكَاذِبِينَ (186) فَأَسْقِطْ عَلَيْنَا كِسَفًا مِّنَ السَّمَاءِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ (187) قَالَ رَبِّي أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ (188) فَكَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ يَوْمِ الظُّلَّةِ إِنَّهُ كَانَ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ (189) إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ (190) وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (191)
پيوستگي آيات كلام 5:
آيات اين كلام داراي سه مطلب است: مطلب نخست، آيات 176 تا 188 كه جريان تكذيب حضرت شعيب ( عليه السلام ) را به تفصيل مطرح كرده است؛ مطلب دوم، آيه 189 كه عاقبت اين تكذيب را بيان مي كند؛ و مطلب سوم، آيات 190 و 191 كه ترجيع بند اين كلام است. ارتباط سياقي آيات و مطالب اين كلام روشن است و نيازي به توضيح ندارد.غرض كلام 5:
معاني منسجم مطالب اين كلام بدين شرح است:معني منسجم مطلب اول: در اين مطلب نيز، ابتدا سخن مشترك رسولان الهي در دعوت به تقوا و اطاعت است كه اين بار از زبان مبارك حضرت شعيب ( عليه السلام ) مطرح شده است. در ادامه، ذكر گفتگوي اختصاصي آن حضرت با قوم خويش است. در اين گفتگو، حضرت شعيب ( عليه السلام ) قوم خويش را قوم خود را از كم فروشي و سوء استفاده اقتصادي نسبت به يكديگر نهي كرده است. اما قومش با متهم ساختن او، سخنش را نپذيرفتند و از سر استهزاء، از او تقاضاي عذاب كردند. عنوان متناسب با اين مطلب، عبارت است از: « رد دعوت شعيب ( عليه السلام ) به تقوا و اطاعت؛ و تكذيب ايشان از طرف قومش، به علت گرفتاري به مفاسد اقتصادي »
معني منسجم مطلب دوم: تنها آيه اين مطلب از عذاب سخت قوم شعيب ( عليه السلام ) به خاطر تكذيبشان خبر مي دهد و عنوان متناسب با آن از اين قرار است: « عذاب قوم شعيب ( عليه السلام ) به خاطر تكذيب او »
معني منسجم مطلب سوم: « بيان شكست ناپذيري خداي متعالي در برابر عدم ايمان اكثريت مردم به رغم مشاهده آيات الهي و رحمت او نسبت به مؤمنان »
بعد از آن كه در مطلب اول اين كلام از تكذيب شعيب ( عليه السلام ) به خاطر گرفتاري به مفاسد اقتصادي خبر داده شد؛ مطلب دوم به بيان عاقبت اين تكذيب پرداخت و مطلب سوم اين جريان را دربردارنده آيه اي از آيات الهي دانست و از بي ايماني اكثريت به رغم مشاهده اين آيه خبر داد، بنابراين عنوان متناسب با اين كلام را به اين صورت مي توان ارائه داد:
« بيان تكذيب هلاكت آور قوم شعيب ( عليه السلام ) به خاطر گرفتاري به مفاسد اقتصادي؛ كه دربردارنده آيه اي براي مكذبان عصر قرآن است »
6-3-1- هم بستگي كلام هاي فصل 2
هم بستگي پنج كلام اين فصل بسيار روشن است، زيرا اسلوب يكسان ورود و خروج، تكرار برخي از آيات و اشتراك موضوعي ( تكذيب مرسلين از جانب اقوام گذشته و عذاب آنها ) جايي براي ترديد در هم بستگي اين كلام ها باقي نمي گذارد.7-3-1- هماهنگي غرضي كلامهاي فصل 2
از تبيين غرض كلامهاي اين فصل دانسته شد كه همه اين كلامها، بيانگر ماجراي تكذيب رسولان در اقوام گذشته و عاقبت آن است و در انتهاي هر كلام، تأكيد شد كه در اين وقايع و عاقبت آن، آيه و نشانه اي هست، هر چند كه بيشتر مشركان ايمان نمي آورند. بنابراين، اين فصل در صدد است تا مشركان را نسبت به فرجام بد تكذيبشان انذار كند. عنوان متناسب با اين فصل، بدين صورت قابل بيان است:« انذار مشركان به خاطر تكذيب پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و قرآن، با دلايل مختلف؛ و اطمينان دادن به ايشان نسبت به حتميت هلاكت و عذاب مكذبان »
4-1- كلام. آيات 192 تا 227
جدايي كلام از فصل دوم:
بعد از بيان پنج داستان مربوط به تكذيب رسولان از جانب اقوام پيشين، سيري جديد در رابطه با تكذيب مشركان نسبت به قرآن كريم آغاز مي شود.وَإِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ (192) نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ (193) عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ (194) بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ (195) وَإِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ (196) أَوَلَمْ يَكُن لَّهُمْ آيَةً أَن يَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِي إِسْرَائِيلَ (197) وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَى بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ (198) فَقَرَأَهُ عَلَيْهِم مَّا كَانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ (199) كَذَلِكَ سَلَكْنَاهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ (200) لَا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ (201) فَيَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ (202) فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنظَرُونَ (203) أَفَبِعَذَابِنَا يَسْتَعْجِلُونَ (204) أَفَرَأَيْتَ إِن مَّتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ (205) ثُمَّ جَاءَهُم مَّا كَانُوا يُوعَدُونَ (206) مَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا كَانُوا يُمَتَّعُونَ (207) وَمَا أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنذِرُونَ (208) ذِكْرَى وَمَا كُنَّا ظَالِمِينَ (209) وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ (210) وَمَا يَنبَغِي لَهُمْ وَمَا يَسْتَطِيعُونَ (211) إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (212) فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ (213) وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ (214) وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (215) فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ (216) وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ (217) الَّذِي يَرَاكَ حِينَ تَقُومُ (218) وَتَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدِينَ (219) إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (220) هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ (221) تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ (222) يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ (223) وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ (224) أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ (225) وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ (226) إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَذَكَرُوا اللَّهَ كَثِيرًا وَانتَصَرُوا مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُوا وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ (227)
پيوستگي آيات كلام:
آيات اين كلام به سه مطلب تقسيم مي شود: مطلب نخست، آيات 192 تا 212 كه پس از بيان شأن و منزلت قرآن كريم و عدم ايمان مشركان به آن و تهديد ايشان به عذاب، تهمت نارواي تنزل قرآن بوسيله شياطين را جواب مي دهد؛ مطلب دوم، آيات 213 تا 220 كه دستوراتي به پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در زمينه ثبات قدم ايشان در دعوت و تبليغ به سوي حق است؛ مطلب سوم، آيات 221 تا 227 كه تهمت تنزل قرآن توسط شياطين را به خود مشركان برمي گرداند و از حقيقت وجودي ايشان پرده برمي دارد. ارتباط آيات درون مطالب روشن است و ادله ارتباط سياقي مطالب از اين قرار است:1. آيات مطلب دوم، دستوراتي خطاب به پيامبر عظيم الشأن اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) است و با توجه به آيات مطلب اول و سوم دانسته مي شود كه اين دستورات با محتواي تكذيب قرآن و پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) از سوي مشركان ( مطلب نخست و سوم ) مرتبط است. توضيح: اتصال مفهومي مطلب سوم با مطلب نخست آشكار است و همين امر دليلي است بر اينكه مطلب دوم نيز در همين سياق قرار دارد. گفتني است آيات مطلب دوم، مفهوم مرتبط با مطلب اول و سوم را برمي تابد، در غير اين صورت حتي دليل مذكور براي اثبات اتصال مفهومي اين مطلب با مطالب قبل و بعد از خود، كافي نبود.
2. حرف عطف فاء در ابتداي مطلب دوم
3. تكرار بحث تنزيل قرآن در مطلب سوم
غرض كلام:
معاني منسجم مطالب اين كلام از اين قرار است:معني منسجم مطلب اول: آيات اين مطلب در سه فراز بيان شده است: فراز نخست آيات 192 تا 195 كه به بيان چند جمله پي در پي، از طهارت مبدأ و مسير و مقصد قرآن خبر مي دهد، تا طرح شبهات مربوط به قرآن كريم در ادامه كلام، از خللي در عظمت شأن آن ايجاد نكند. آري مبدأ نزول قرآن، پروردگار جهانيان و فرشته نازل كننده آن جبرئيل ( عليه السلام ) و مقصد نزول آن، قلب مطهر پاك خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) است. و اين كتاب به صورت عربي مبين بر قلب پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) نازل شده است، تا امكان فهم و تعقل انسان ها فراهم باشد؛ فراز دوم، آيات 196 تا 209 است. پس از توصيف طهارت قرآن در فراز گذشته، اين آيات، با اعلان مژده هايي كه در خصوص نزول قرآن در كتب آسماني پيش آمده است و با بيان فصاحت و بلاغت تام و تمام آن، از ادامه بي ايماني مشركان نسبت به قرآن تا مرز عذاب خبر مي دهد و اين را كيفري الهي براي آنان مي داند كه البته به واسطه اعمال ناشايست آنان چنين رقم خورده است. سپس به تفصيل، از عذابي سخن مي گويد كه وعده آن در آيات قبل داده شده بود؛ فراز سوم، آيات 210 تا 212 است كه پس از بيان حقيقت قرآن و خاطر نشان ساختن سيره شوم مشركان در عدم ايمان به قرآن، اينك از تهمتهاي ناروا و تبليغات مسموم آنان عليه قرآن كريم سخن به ميان مي آورد و در واقع بهترين و متقن ترين شكل ممكن از آن پاسخ مي دهد. آري عده اي از مشركان كه خود را در برابر معارف ناب و براهين تام قرآن، ناتوان مي ديدند، در ميان مردم چنين وانمود مي كردند كه - نعوذ بالله - قرآن كريم را شياطين بر پيامبر نازل مي كنند. جالب اين است كه بيان شبهه نزول قرآن به دست شياطين هم با نفي آغاز مي شود تا خدشه اي به ساحت قدسي آن وارد نگردد.
به نظر مي رسد فرازهاي اول و دوم تمهيدي بر فراز سوم، يعني نفي شبهه نزول قرآن توسط شياطين است. دلايل اين ادعا بدين شرح است:
1. فراز اول اين مطلب، بدون هيچ مقدمه اي به بيان طهارت مبدأ و مسير و مقصد قرآن كريم مي پردازد، كه اين خود جوابي به شبهه مطرح شده در فراز سوم، يعني آلودگي قرآن كريم به وساطت شياطين است، البته مقدم شدن آن در اين مطلب از اين روست كه طرح پاسخ شبهه پيش از طرح خود شبهه، راهي مناسب براي تضعيف شبهه است، زيرا بعد از فهم جواب، شبهه در ذهن مخاطب تقويت نمي شود.
2. فراز دوم اين مطلب نيز به صورت كلي و مطلق از عدم ايمان مشركان به قرآن و در نتيجه، عذاب آنها سخن مي گويد، اما آنچه اين مخالفت را به صورت جزئي بيان مي كند، فراز سوم است كه نمود اين بي ايماني را در تهمت نزول قرآن توسط شياطين مطرح مي كند.
3. مطلب آخر اين كلام نيز، پاسخ از شبهه مطرح شده در فراز سوم مطلب نخست است؛ و همين امر دليلي ديگر بر اصالت فراز سوم نسبت به دو فراز قبل است، زيرا محتواي اين فراز در كلام مورد بحث ادامه يافته است.
بر اين اساس، عنوان متناسب با اين مطلب را به اين صورت مي توان ارائه داد: « بيان شأن و منزلت والاي قرآن كريم، در نفي تهمت نارواي مشركان مبني بر نزول قرآن كريم توسط شياطين »
معني منسجم مطلب دوم: اين مطلب به منظور پيش گيري از تأثيرات منفي تبليغات سوء عليه قرآن بر پيامبر اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم )، توصيه هايي را خطاب به ايشان مطرح مي كند، بدين بيان كه در اين شرايط بحراني:
1. اندك التفاتي به غير خدا مكن، چون در درجات بالا همين اندك التفات به غير خدا نيز موجب عذاب است. گفتني است كه اين خطاب، براي پيشگيري است نه براي نهي از منكر واقع شده و به تعبير ديگر براي دفع است نه براي رفع.
2. خويشان نزديكت را انذار كن.
3. در برابر مؤمناني كه تابع تو هستند، متواضع باش و اگر از تو نافرماني كردند از عمل آنان اعلان برائت كن.
4. بر خداي عزيز رحيم توكل كن.
بنابراين عنوان متناسب با اين مطالب را به اين صورت مي توان ارائه داد: « تقويت رسول ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و تثبيت اركان رسالت او در مقابل تبليغات سوء قرآن كريم »
معني منسجم مطلب سوم: پس از بيان اصل تهمت به قرآن و ارائه توصيه هاي لازم به پيامبر گرامي اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در اين خصوص، آخرين مطلب اين كلام، در گامي ديگر اين تهمت ناروا را به خود تهمت زنندگان باز مي گرداند و كار بي ثمر آنان و بدفرجامي آن را در ضمن بيان حمايت خداي متعالي از مؤمنان راستين بيان مي كند. عنوان متناسب با اين مطلب را به اين صورت مي توان ارائه داد: « ارجاع تهمت تنزل شياطين بر پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم )، به خود مشركان و بيان فرجام بد ايشان »
از ترتيب مطالب اين كلام روشن مي شود كه غرض اصلي آن، مقابله با تبليغات سوء مشركان عليه قرآن كريم است و براي تأمين اين هدف، چند مسأله را مورد توجه قرار داده است:
1. بيان شأن والاي قرآن و عدم امكان نزول چنين كلامي بر شياطين. ( مطلب اول )
2. تبيين صحيح وظيفه پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در اين زمينه. ( مطلب دوم )
3. ارجاع تهمت مشركان به خودشان. ( مطلب سوم )
4. تهديد مشركان نسبت به عاقبت سخن و ناگوار عملشان. ( مطلب اول و سوم )
بنابراين مي توان گفت: پس از طليعه سوره كه مربوط به تكذيب مشركان نسبت به قرآن كريم؛ و حاوي مطالبي چون دلداري پيامبر گرامي اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و تهديد و تنبيه مشركان بود، وارد متن سوره شديم و داستان حضرت موسي ( عليه السلام ) را در ارتباط با دلداري رسول خدا ( صلي الله عليه وآله و سلم ) و تقويت روحي ايشان و داستان حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) را خطاب به مشركان و به منظور بيدارسازي آنان و داستان تكذيب اقوام پنچ پيامبر ( عليهم السلام ) را به منظور تهديد مشركان مطالعه كرديم. اينك آيات پاياني اين سوره مباركه، به منظور تطبيق مباحث سوره با قرآن و امت پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و به منزله جمع بندي و خاتمه سوره است. اين آيات عدم ايمان مشركان به قرآن و تهمتهاي نارواي ايشان را مطرح مي كند و در صدد خنثي سازي تهمتهاي نارواي مشركان درباره قرآن كريم و تبيين وظيفه صحيح پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در اين زمينه است. عنوان متناسب اين كلام را به اين صورت مي توان ارائه داد:
« خاتمه، مقابله با تبليغات سوء مشركان عليه قرآن كريم، از طريق رد تهمتهاي نارواي ايشان و تبيين وظيفه پيامبر اكرم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در مقابل تبليغات سوء آنها »
5-1- تناسب طليعه، دو فصل و خاتمه سوره
اين سوره داراي طليعه و خاتمه و دو فصل در جايگاه متن است، بنابراين بهتر است مبحث تناسب، در اين محورها مطرح شود: تناسب طليعه با خاتمه، تناسب دو فصل مياني با يكديگر، تناسب هر يك از دو فصل مياني با طليعه و خاتمه.تناسب طليعه با خاتمه:
1. در هر دو، سخن از قرآن كريم است.
2. هم طليعه و هم خاتمه، از بي ايماني مشركان به قرآن كريم سخن رانده است.
3. در هر دو، محتواي تثبيت پيامبر گرامي اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در وضعيت ايجاد شده از ناحيه مشركان ( بي ايماني اكثريت به قرآن و پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و تبليغات منفي عليه قرآن كريم ) مشهود است.
4. تهديد مشركان نسبت به اين بي ايماني و مخالفت لجوجانه، در هر دو آشكار است.
به طور كلي مي توان گفت كه ورود و خروج طليعه و خاتمه سوره بسيار مشابه است و اسلوب « رد العجر علي الصدر » در اين سوره به چشم مي خورد. به تعبيري، خاتمه سوره، بياني ديگر و البته كمي مفصل تر از طليعه سوره است.
تناسب دو فصل مياني با يكديگر:
1. هر دو فصل ذكر داستان انبياي عظام ( عليهم السلام ) است.
2. كلام نخست فصل اول، شامل بيان عاقبت فرعون و فرعونيان به خاطر لجاجت در پذيرش رسالت موسي ( عليه السلام ) است و همه كلامهاي فصل دوم نيز چنين است.
3. كلام اول فصل اول، حاوي بيان نجات موسي ( عليه السلام ) و مؤمنان به او از شر فرعونيان و عذاب آنان است و برخي از كلامهاي فصل دوم نيز اينگونه است.
تناسب فصل اول با طليعه و خاتمه:
1. برخي از آيات طليعه به منظور بازداري پيامبر گرامي اسلام ( صلي الله عليه و آله و سلم ) از نگراني نسبت به بي ايماني اكثريت مشركان به قرآن كريم است ( : لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ * إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِم مِّن السَّمَاءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِينَ )؛ برخي از آيات خاتمه نيز در صدد تثبيت رسول و اركان رسالت او در فضاي شبهه افكني و مخالفت مشركان با قرآن است ( : فَلَا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَتَكُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِينَ و ... و تَوَكَّلْ عَلَي الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ)؛ فصل اول سوره نيز چنانكه پيش از اين گذشت، در راستاي تثبيت قلب شريف رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و تقويت اميد به حمايت خدا در وجود مبارك ايشان است، هرچند اكثريت در مقابل رسالت ايشان متحد شده باشند.
2. طليعه سوره شامل تهديد مشركان به خاطر ايمان نياوردن به قرآن و پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) است ( : فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتيهِمْ أَنْباؤُوا مَا كَانُوا بِهِ يَستَهزِءوُنَ )؛ خاتمه سوره نيز در دو فراز به تهديد مشركان مقابله كننده با قرآن كريم پرداخته است ( : لاَ يُؤْمِنُونَ بِهِ َتَّى يَرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِيمَ ... ذِكْرِي وَ مَا كُنَّا ظَالِمينَ؛ ... و وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ )؛ فصل اول سوره نيز با بيان عاقبت فرعون و فرعونيان به خاطر لجاجت در پذيرش رسالت موسي ( عليه السلام ) با محتواي مذكور متناسب است.
تناسب فصل دوم با طليعه و خاتمه:
همه كلامهاي فصل دوم، مبين عاقبت تكذيب رسولان در اقوام گذشته است و تناسب اين محتوا با طليعه و خاتمه سوره، آشكار است.
روشن شد كه طليعه و خاتمه سوره درباره برخورد مشركان نسبت به قرآن كريم است و غالب متن سوره نيز زواياي مختلف همين موضوع را در تاريخ پيامبران و اقوام گذشته بيان مي كند، بنابراين مي توان گفت كه اصلي ترين موضوع سوره، « برخورد مشركان نسبت به قرآن و رسالت پيامبر خاتم ( صلي الله عليه و آله و سلم ) » است.
اين سوره كريمه، اسلام، قرآن، پيامبر ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و امت اسلام را از شرايط بحراني تكذيب و عناد مشركان خارج نموده و براي دوران جديدي از رشد نهال نوپاي اسلام زمينه سازي كرده است و اين مهم را از طريق تبيين يك استراتژي محكم براي هدايت بينشي و انگيزشي رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و مؤمنان و تضعيف ملموس و محسوس جبهه شرك و محسوس جبهه شرك و تكذيب و ظلم و استهزاء پيش برده است.
ترجيع بندهاي هشت گانه سوره ( : إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَهِ وَ مَا كَانَ أَكثَرُهُم مُؤْمِنينَ * إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ اَلعَزِيزُ الحَكِيمُ ) نيز در همين راستا، عناد و لجاج اكثريت مشركان در مقابل آيات روشن خدا را با توصيف پروردگار به دو وصف شكست ناپذيري ( عزيز ) در مقابل ايشان و رحمت ( رحيم ) نسبت به مؤمنان همراه كرده است.
با توجه به مقدمات فوق، مي توان جهت سوره را اين گونه تبين كرد: اين سوره ضمن ايجاد اين بينش كه « اتحاد جريانهاي اكثريت مشركان براي مبارزه با قرآن و رسالت محكوم به شكست است، چون پروردگار تو شكست ناپذير و رحيم است »، در صدد هدايت و تثبيت و تقويت رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) در مقابله با جريانهاي به هم تنيده مكذبان است. همين غرض در بين اقليت مؤمنان در قالب تقويت ايمان و بردباري و اميد به پيروزي جلوه مي كند و همچنين در بين سران كفر و شرك در قالب نااميدي و ترس و در بين عامه مشركان در قالب در هم شكستن لجاجت و عناد بي جاي آنان در مقابله با مسلمانان بروز مي كند. عنوان متناسب با جهت سوره عبارت است از:
« تبيين يك استراتژي محكم، به منظور هدايت بينشي و انگيزشي رسول خدا ( صلي الله عليه و آله و سلم ) و مؤمنان در جبهه مقابله با تكذيب قرآن؛ و تضعيف ملموس و محسوس جبهه شرك و تكذيب قرآن »
منبع مقاله :طرح راهنماي مربي تدبر در سوره هاي قرآن کريم 3 و 4، دبيرخانه ي شوراي عالي انقلاب فرهنگي، دبيرخانه شوراي تخصصي توسعه فرهنگ قرآني، بهار 1388
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}